من راه افتادم بابایی از راه رفتن افتاد
سلام دوستان این سری یک کم تاخیر داشتم آخه بابایی بعد از تحریمهای من لج کرده بود دیگه برام وبلاگ نمی نوشت . کلی مذاکره کردیم تا به توافق رسیدیم. و اما بالاخره روز موعود فرارسید و آرزوهای مامان و بابا بالاخره برآورده شد . من از تاریخ 94/11/11 به صورت رسمی حرکت خودم رو بر روی دو پا آغازکردم حالا یکی باید پیدا بشه جلوی من رو بگیره . دیر راه افتادم ولی اما را افتادما، دیگه ترمز بریدم شدید. البته مامان و بابا میگن دیر را افتادن یک حسن هایی هم داره و اون اینکه چون بچه عاقلی شدم کمتر از بچه های دیگه زمین میخورم و از هر جایی که ناهموار باشه خیلی با احتیاط عبور می کنم ...
نویسنده :
کیان و نیکا
11:34